معنی علی رفیعی

حل جدول

علی رفیعی

کارگردان فیلم آقایوسف

کارگردان فیلم آقا یوسف


فیلمی از علی رفیعی

آقایوسف، ماهی ها عاشق می شوند

آقا یوسف

آقا یوسف، ماهی ها عاشق می شوند

آقایوسف


آلبومی از علی رفیعی

صبح دریا

لغت نامه دهخدا

رفیعی

رفیعی. [رَ] (اِخ) یکی از گویندگان نامی ترک و از پیروان فرقه ٔ حروفیه و شاگرد نسیمی شاعر است که بسبب داشتن عقیده ٔ حروفیه وی را (نسیمی را) بسال 820 هَ. ق. در شهر حلب پوست کندند. رفیعی مؤلف کتاب بشارت نامه می باشد. (از تاریخ ادبی ایران تألیف ادوارد براون ج 3 ص 507 و 399). رجوع به تاریخ شعر عثمانی ج 1 ص 338 و 336 شود.

رفیعی. [رَ] (اِخ) یا رفیعی کاشانی. میرحیدر معمایی از سادات طباطبایی کاشان و از ملازمان دربار اکبرشاه هند و در فن تاریخ و معما سرآمد اهل زمان خود بود و در نزد پادشاهان ایران و هند تقربی خاص داشت. به زیارت خانه ٔ خدا مشرف شد در سال 1007 هَ. ق. زنده بود و سرانجام در کاشان درگذشت. ابیات زیر ازوست:
ستم مکن به غلامی که بارها او را
فروختند به عیب گریزپاییها.
#
من آن نیم که گویم ازین جنسها که هست
جنسی که هست از همه بهتر از آن من
جان برادری تو ز تو هر چه بهتر است
بد هر چه هست جان برادر از آن من
قرض پدر که از همه بیش است از آن تو
وجهش که هست از همه کمتر از آن من
آن چار باغ خرم مرهون از آن تو
آن یک دو باغ کهنه ٔ بی در از آن من
ملک نفیس خالصه ٔ شهر از آن تو
املاک هیچ نفع نیاسر از آن من
داهی که شیر داده به بابا از آن تو
واهی کزوست خون دل مادر از آن من
آن مادیان که داشته صد کره زآن تو
آن استران کودکش نر از آن من.
(از آتشکده ٔ آذر چ دکتر شهیدی صص 249- 250). رجوع به تذکره ٔ نصرآبادی صص 477- 475 و 517- 514 و قاموس الاعلام ترکی ج 3 و طبقات اکبری چ کلکته ج 2 ص 495 و منتخب التواریخ چ کلکته ج 3 صص 232- 233 و تذکره ٔ حسینی ص 133 و روز روشن ص 188 و هفت اقلیم صص 625- 626 وخزانه ٔ عامره صص 232- 233 و فرهنگ سخنوران و مآخذ مندرج در آن شود.


نهر رفیعی

نهر رفیعی. [ن َ رِ رَ] (اِخ) دهی از دهستان قصبه ٔ نصار بخش معمره ٔ شهرستان آبادان در5500 گزی شمال غربی نهرقصر و 22 هزارگزی جنوب شرقی جاده ٔ خسروآباد به آبادان در دشت گرمسیری واقع است و 350 تن سکنه دارد. آبش از اروندرود، محصولش حنا و انگور و خرماست. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).


علی

علی. [ع َ] (اِخ) ابن علی بن علی بن علی بن مطاوع عزیزی مصری ازهری شافعی. رجوع به علی عزیزی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن محمودبن علی آغا مصری (علی بهجت...). رجوع به علی بهجت شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن رجب علی دیزجی (علی اکبر...). رجوع به علی اکبر دیزجی شود.

علی. [ع َ] (اِخ) ابن علی اکبر بروجردی (علی اصغر...). رجوع به علی اصغر بروجردی شود.

واژه پیشنهادی

معادل ابجد

علی رفیعی

480

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری